- بی نهان
- بی راز، بی سر
معنی بی نهان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدون علامت
بی علامت، بی اثر، کسی که نام و نشانی از او در دست نیست، گمنام
بی کران
بد جنس، شرور
غیر محتاج و توانگر
بی پایان، بیحد
کسل، بیحال، پژمرده
بی تقصیر
فحش دهنده نا سزا گوینده
بی تردید، بدون شک، مطمئناً، بی شک، مسلما، یقینا، قطعا، حتماً
بی نهایت، نامحدود
بی رحم، قصی القلب
بی چوپان، بی نگهبان گله
دو کفه ییها
بی ضرر، بی اذیت، بی گزند
بی جان و روح
بد سرشت بد طینت بد ذات
قدم گذاردن فراتر رفتن: چو از نامداران بپالود خوی که سنگ از سرچاه ننهادیی... (شا. لغ)، پاگذاشتن مستقرشدن: بهر تختگاهی که بنهاد پی نگهداشت آیین شاهان کی. (نظامی)
کسی که نماز نخواند، حائض
پا گذاشتن، قدم گذاشتن، بنا کردن
ضعیف، سست، ناتوان، فقیر، من، بنده
بی پایان، آنچه پایان نداشته باشد، بی اندازه، بسیار
کسی که احتیاج به کسی یا چیزی ندارد، کنایه از توانگر، چیزدار
بی رحم، سنگدل
بی شک، بی تردید
Infinite, Infinity
Unpromising
Boundless
Ineloquent, Unexpressive, Unstated
Timeless, Timelessly
Unspeakable
невнятный , бессловесный , неуказанный